غذای مادی جسم وبدن را وغذای معنوی روح وجان را پرورش می دهد و انسان باید هم در غذاي جسماني خود دقيق شود وهم در غذاي دل وجان خود دقت کند که مبادا از غذای آلودهاي تغذيه شود و جان ودل او را بيمار كند يا به هلاكت افكند قرآن می فرماید( [1])" انسان بايد به غذاي خويش بنگرد" در روایتی از امام (ع)آمده است که منظور از« طعام »در آیه مبارکه" علم و دانشي" است كه غذاي روح انسان است، پس بايد بنگرد كه آن را از چه كسي گرفته است؟( [2]) بدون شک انسان دارای دو گونه غذا است :غذایی که مایه پرورش تن اوست و غذایی که مایه پرورش روان اوست یکی برای بقای جسم و دیگری بقای روان. چه اینکه تغذیه کننده به غذا باقی است (گردآوری : انجمن ناجی) خواه غذای ظاهری، خواه غذای باطنی.
ونیز انسان دارای دو ظرف است برای دو گونه غذا: یکی ظرف آب و نان ، و دیگری ظرف دانش. ظرف نخستین تا اندازه ای غذا قبول می کند و از پذیرفتن بیشتر از آن خودداری می کند، و بدان رغبت نمی کند، و از خوردن آن لذت نمی برد؛ اما دانش پژوه هر چه بیشتر دانش تحصیل می کند به بالاتر گرایش پیدا می کند و از فهمیدن آن لذت بهتر می برد و شوق و ذوق وی به دانش بیشتر می گردد و عشق و علاقه اش در تقرب به دانشمندان فزونتر می شود. پس ظرف نان و دانش یک چیز نتواند باشد و مسلماً هر یک را ظرفی جداگانه است (گردآوری : انجمن ناجی) و این هر دو قسم ظرف را هر شخص انسانی دارد ولی این کجا و آن ظرف کجا.
براساس سنخیت، گرسنگی معده به فرا گرفتن دانش رفع نمی شود. خواندن و دانستن یک مطلب علمی کار یک لقمه نان را برای دانشمند گرسنه نان نمی کند، او هر چه دانش آموزد باید نان بخورد تا از گرسنگی بدر آید. و چنان که به عکس طالب علوم و معارف به خوردن نان و آب به مقصود خود نمی رسد، آنچه باید او را از آن گرسنگی و تشنگی بدر آرد غذای علم است نه این آب و نان.
پس این دو غذا دو جنس متفاوتند، بدیهی است همچنان که این دو غذا دو گونه اند از دو جنس اند باید هر یک از آن دو ظرف تغذیه کننده هم از دو جنس باشند. ظرف غذای علم از جنس علم باید باشد، وظرف غذای نان از جنس نان. پس بین غذا و ظرف آن سنخیت و مشابهت است (گردآوری : انجمن ناجی) ( هزار و یک کلمه).
اگر انسان غذایش انسانی شد، میوه اش نیز انسانی خواهد شد که غذای او علم و عمل صالح است که علم و عمل انسان پرور و انسان سازند.
تو انسانی چرا مردار خواری چرا از سفره خود بر کناری
غذای تو چرا لای ولجن شد طباع تو بط و زاغ و زغن شد
انسان به عنوان انسان غذای او غذای انسانی است که علم و معرفت است و این غذا عین ذات او می گردد، پس درحقیقت اصل ذات انسان دانش است، و به عبارت دیگر انسان دانش است، و هرچه دانش او بیشتر می گردد، به حسب وجود، انسان تر می شود .
انسان موجودی آسمانی وغذای اوآ سمانی است وآن علمی است که خداوند آن را در دل او می اندازد علم غذای حقیقت انسان است که خداوند از ملکوت عالم در جان اووارد می کند. . و نور در دل ایجاد می نماید در واقع انسان همانند درخت واژگونی است که ریشه اش به طرف آسمان است و از آنجا غذا می گیرد.
ای عزیزاگر غذای دل می طلبی، اهل سحر باش ؛ اهل مناجات و دعا باش ؛ ،دردل شب که درهای رحمت الهی باز است و همگان به ارتزاق از نعمت حضور و مجالست با ربّ ودود دعوت می شوند بهترين زمان براي دلدادگي با محبوب است ؛ در آن هنگام که , نه سر و صدايي و نه هياهويي ؛ تويي و خالق يکتا کمر همت ببند ،از جا برخیز واز نسیم سحری تغذیه نما، اگر در دل شب , با سوز و دعا , قطره ي اشکي از چشمت جاري شد سر به سجده گذار , که نسیم رحمت الهی وزیده پس خود رامعرض آن قرار ده که در اين هنگام دیگر هيچ مانعی بين تو و خداي تو نيست پیامبر فرمود: «براي پروردگار شما در دوران عمرتان نسيمهاي رحمتي است، بهوش باشيد و خود را در معرض آنها در آوريد».([3])
گفت پیغمبر که نفحتهای حق اندرین ایـــــام می آرد سبق
گوش هش دارید این اوقات را در ربائید این چنین نفحات را
بالاخره آنکه انسانیت را طالب است دست طلب بر دامن شب است تا خویش را ببیند و به تماشای آنچه که در خود کاشته است بپردازد