مردم شهر به گوشید...؟ امشب همه ی میکده را سیر بنوشید. با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید. دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید. در شادی این کودک و آن پیر زمینگیر و فلان بسته به زنجیر وزن و مرد بکوشید. مردم شهر به گوشید...؟نخور جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است (گردآوری : انجمن ناجی) مردم شهر به هوشید...؟ هر چه دارید و ندارید بپوشید وبرقصید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست. روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست. نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...خدا هست. سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است (گردآوری : انجمن ناجی)..خدا هست. پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:خدا هست. آن جوان با همه خستگی و در به دریها سر تعظیم فرو برد و چنین گفت:خدا هست. کودکی رفت کنار تخته... گوشه تیره این تخته نوشت:در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد خدا هست. مادری گفت:دلم میلرزد!کودکانم چه بپوشند؟! چه بگویم که بدانند نداری درد است!پدر از شرم سرش پایین بود....زیر لب زمزمه میکرد:خدا هست. قاضی شهر قضاوت سخت است (گردآوری : انجمن ناجی).. نکن حکم به تنبیه و مجازات...به زندان و به شلاق. کوچه هایی است در این شهر...پر از جرم و کثافت. پر از مرگ شرافت!پر از غصه و اندوه!پر از درد نداری.پر از نکبت و خواری! پر از هرزگی و دزدی و معتادی و بدبختی و بیچارگی مردم خوبی که فقط محتاجند. به پیغمبر و پیر و ملکوت و بت و میخانه و هر چیز که ایمان تو باشد قسم این جرم و جنایت همه از ریشه فقر است (گردآوری : انجمن ناجی) کافری نیست در این شهر.خدا باور این مردم پاک است (گردآوری : انجمن ناجی).. فقط درد نداری است که از ریشه مسلمانی ما را تبری زد که نگویید و نپرسید... نگویید که این مردم بیچاره نخندند و نرقصند و نپوشند و ننوشند وبلا نسبت حضار... نگو...ند که ایمان و مسلمانیشان زیر سوال است!! غم مردم این کوچه و آن کوچه بدانید و بکوشید که اینگونه نباشد. بکوشید که ایمان و مسلمانیتان زیر سوال است! کودکی گریه کند...آه کشد...عرش خدا میلرزد. دل مردم خون است!حال بابا خوش نیست... دل بابا خون است (گردآوری : انجمن ناجی).. حال قاضی خوب است (گردآوری : انجمن ناجی)..؟!