صدا را می شنوی؟ دستهای دعا را می بینی؟ کدام دست را برای اجابت می فشاری؟ بوی آشنایی به مشام می رسد. برخیز! کوچه ها را آب و جارو کن، چراغانی کن. شمعدانی ها را قدم به قدم بچین. مهمان عزیزی در راه است (گردآوری : انجمن ناجی) عطر آمدنش، از سر کوچه، از آن سوی شهر، از آن سمت مرزهای فاصله می آید. خواب دیده ام؟! نه! من معنای بیداری را در تک تک پلک های خیس و پر اشتیاق چشیده ام. کدام خواب؟ کدام رویا؟ کدام خیال؟ آقا، بیقراری هامان رنگ اشتیاق دارند و طعم دلتنگی. دلتنگ آمدنت هستیم؛ التماس نگاهمان را ببین و بیا! ای که تا آمدنت چیزی نمانده! تا انفجار زمان فاصله ای نیست؛ زودتر بیا!